January 2011

  • بیش از 1500 بار دنلود کتاب آموزش دروپال

    چند وقت پیش بود که دیدم در یک سازمانی کتابم را به عنوان مرجع آموزش دروپال معرفی کرده اند و به دانشجو ها از روی این کتاب تدریس می کنند. واقعا خوشحالم ،وقتی اینگونه موارد رو می بینم. تا به حال گزارش های زیادی از جاهای مختلف در مورد کتاب دیدم و شنیدم و این به من روحیه می دهد که بتوانم با قدرتی مضاعف بتوانم کار کنم. تا به الان حدودا 1500 بار کتاب از طریق این سایت دانلود شده ولی امار دقیقی در مورد سایت های دیگه ندارم. ولی امار پهنای باند سایت نشان می دهد بیش از 2000 بار کتاب دنلود شده. واقعا خوشحالم که می بینم با چنین اماری مواجه شده ام. اما باید بگویم تا به این لحظه حتی یک ریال هم به شماره حسابی که اعلام کرده بودم واریز نشده و از همه شاید دلسرد تر امار 5 نظر برای پست دنلود کتاب اموزش دروپال هست اگرچه در برخی از سایت ها و فروم ها بازخورد هایی دیده ام. شاید دلسردترین مورد هم این باشه که فقط 2 نفر بازخورد از کتاب و مشکلات داخل کتاب داده اند. و از این دوستان تشکر می کنم. قصد دارم به زودی مطالب کتاب را به صورت پست داخل سایت قرار بدهم و بعد از آن اموزش دروپال 7 رو آغاز کنم . به هر حال هرچی باشه من هرچی دارم از این سایت دارم و به نوعی می تونم بگم اگر این سایت نبود الان من اینقدر پیشزفت نداشتم و برای پیشرفت خودم حتما سلسله مطالب اموزشی دروپال را اغار خواهم کرد. خیلی وقت ها خواستم توی سایت مطلب بزارم اما با دلسردی صفحه اضافه کردن مطلب را بستم. دلیل اصلی اون هم این بود که پیش خودم می گفتم که چی به شه وقتی اینگونه هست اما دیروز یک صحبت من را دگر گون کرد اون هم این بود که مجری رادیو از بازیگری پرسید چرا هنوز تائتر بازی می کنی و اون بازیگر جواب داد من همیشه به خودم می گم فلانی یادت باشه که تو روزی ارزوی دیدن تائتر شهر را داشتی. حالا این در مورد من صدق می کنه که روزی آرزو داشتم...
    دسته بندی ها: 
  • وقتی از کاری که کردی لذت می بری

    امروز وقتی به یه سازمانی رفتم و دیدم که اونجا از کتاب من چندین نسخه کپی کردن و دارند می خونن. از خودم بسیار لذت بردم و به خودم بالیدم. همه چی ارومه غصه ها خوابیدن شک ندارم دیگر خدایا شکرت
  • تقدیرمان این بود که اینگونه شود

    دیروز با دوستان با ماشین رفتیم ساوه برای درس خوندن گفتیم یک روز زودتر برم برای اینکه بشینم درس بخونم. هوا افتابی بود وقتی از تهران راه افتادیم نزدیک های ساوه که رسیدیم چنان هوا مه آلود شد که به جرات می تونم بگم که تا 100 متر بیشتر دید نداشتم. هوا فوق العاده بود. رفتیم کنار جاده تا یکمی برف بازی کنیم و نسکافه بخوریم. بعدش هم بریم خوابگاه. البته چون برف ها به اصطلاح کهنه بودن و یخ زده بودند نمی شد درست و حسابی برف بازی کرد. رفتیم خوابگاه شروع کردیم به درس خوندن دیدیم چه برفی میاد. ساعت حدودا 12 شب بود که سایت دانشگاه اعلام کرد. امتحان فردا برقزار نیست. و حسابی اینجا بود که کنف شدیم و دست از پا درازتر به خاطر اینکه یه روز زودتر رفتیم الکی برگشتیم. ولی درکل خیلی لذت بخش بود. عاشق رانندگی هستم و لذت می برم از رانندگی . تجربه رانندگی در مه و جاده لغزنده رو نداشتیم که اون رو هم کسب کردم ولی انصافا کمی ترسیده بودم از رانندگی چونکه توی جاده 5-6 ماشین رفته بودن توی کوه و چپ کزده بودند خلاصه این هم از روز اول امتحانات
  • زندگی چقدر فراز و نشیب دارد

    اینروز های احساس غرور می کنم می ترسم این غرور لعنتی کار دستم بده. ذهنم بیش از حد و اندازه درگیره واقعا نمی دانم چه پیش می اید چه را اینقدر همه چیز خوبه خیلی وقتها به خودم هم شک می کنم این من هستم یعنی توان من اینقدر بالا هست خودهم خودم را دست کم می گیرم جال هست خیلی جالبه خدایا چرا اینروز ها اینقدر ازت دارم دور می شم...